پنجشنبه، ۱ آبان ۱۴۰۴
نویسنده: شقایق اعظمی | زمان مطالعه: 6 دقیقه

نه که به این موضوع فکر نکرده باشم، ولی از زمانی که کارم رو در بخش محتوای تیم «دامان» شروع کردم و دارم به سهم خودم کمک میکنم تا یه کتابخونهی عمومی کوچیک توی دل بافت قدیم شهر شیراز شکل بگیره، این فکر بیشتر ذهنم رو مشغول کرده که واقعا یه کتابخونه چقدر میتونه تاثیرگذار باشه؟
سراغ خاطرات بچگی خودم رفتم، میخواستم بدونم کتابخونهای بوده که توی محله یا شهری که توش بزرگ شدم همچین تاثیری روی من گذاشته باشه؟! راستش به نتیجه نرسیدم و فقط یه مکان با ظاهر شلخته و کتابهای محدود تو ذهنم اومد که یادم نمیاد کتابی توش پیدا کرده باشم که توجهم رو جلب کرده باشه.
کتابخونهی عمومی مدرسههایی رو هم که توشون درس خوندم تو ذهنم آوردم که پررنگترین خاطرهم از اونها، کتاب «سینوهه، پزشک مخصوص فرعون» با ترجمهی ذبیحالله منصوری بود. یادمه اینقدر طرفدار داشت که آخرش هم نتونستم از کتابخونه امانت بگیرم و بخونمش! سالهای دبیرستان، به جز چند تا مجموعه شعر، چیز دیگهای عایدم نشد.
مرور این خاطرهها من رو به این سوال برگردوند که واقعا کتابخونهای داریم که بتونه تو ذهن آدمها بمونه و حرکت تاثیرگذاری انجام بده؟! یه مقاله از سایت 1000libraries.com جواب این سوالم رو داد.
اگه این سوال شما هم هست، باید بگم که چند روز پیش داستان جالب کودک چهار سالهای به اسم جرد (Jared) رو توی یه مقاله خوندم که تا حالا بیشتر از ۱۰۰۰ جلد کتاب مطالعه کرده. جرد توی سن پایین شروع به خوندن کتاب کرده و حالا به عدد ۱۰۰۰ رسیده؛ رکوردی که برای یه بچه توی این سن فوقالعادهست!
خیلی از بچههای کوچیک توی سن کم ممکنه دیوانهوار عاشق کتاب بشن و هر کتاب یا مجلهای رو که به دستشون برسه با اشتیاق میخونن. ولی به نظر میاد داستان جرد فرق داره. برای جرد کتاب خوندن تبدیل شد به یه سرگرمی روزانه و از هر موقعیتی که پیش میاومد استفاده میکرد تا برای خانواده و معلمها و دور و بریهاش بلند بلند کتاب بخونه.
اون زمانی متوجه شد رکورد زده که به کتاب Sabrina Sue Loves The City رسید—یه داستان محبوب از نویسندهی کودکان به اسم پریسیلا بوریس (Priscilla Burris)، دربارهی مرغ بامزهای که توی یه شهر بزرگ ماجراجویی میکنه. اینجا بود که فهمید هزارمین کتابش رو تموم کرده بود. (همین کتابی که توی تصویر به دست گرفته.) با یه حساب سرانگشتی میشه فهمید که جرد، که حالا پنج سالشه، احتمالا هر دو روز یک کتاب رو تموم کرده تا به این هدف برسه.

تیم کتابخونهی Rock Road Branch داستان موفقیت شگفتانگیز جرد رو به گوش همه رسوندن و اینجوری شد که همه باخبر شدن جرد چه رکورد بزرگی زده. اما اون تنها بچهی کتابخون این شهر نبود؛ بچههای دیگهای هم توی همون شهر بودن که به عدد ۱۰۰۰ رسیدن. البته همهی اونها مثل جرد تا قبل از ۵ سالگی به ۱۰۰۰ تا کتاب نرسیدن ولی همین داستان بهشون انگیزه داده بود که کتابهای بیشتری بخونن.

بِن و هنک هم که توی این تصویر میبینیدشون، جزو همین دوستهای کتابخوان هستن که به رکورد ۱۰۰۰ تا کتاب رسیدن.
اما نکتهی مهم و جالب داستان جریانیه که پشت این اتفاقه، تحت عنوان «پویش ۱۰۰۰ کتاب تا مهدکودک» که از طرف این کتابخونه در سال ۲۰۲۰ راه افتاد. تا سال ۲۰۲۴ طبق آمار، ۲۲۱ کودک به این هدف رسیدن و تعداد کل کتابهایی که توسط بچهها خونده شد، ۴۰۷ هزار جلد بود. عدد بزرگ و تاثیرگذاریه، قبول دارین؟
حالا بذارید یه کم برگردم عقب؛ به همون سوالی که بالاتر از خودم پرسیده بودم: «واقعا کتابخونهای داریم که بتونه تو ذهن آدمها بمونه و حرکت تاثیرگذاری انجام بده؟!»
نمیخوام داستان رو خیلی سانتیمانتال تموم کنم اما اینجا و با این داستان جرد و کتابخونهی Rock Road Branch بود که اون چراغ توی ذهنم روشن شد و روشن موند. دوباره به دامان فکر کردم و به آدمهایی که قراره بیان و برن و چراغ کتابخونهی دامان رو روشن کنن…به بچههایی فکر کردم که قراره همراهمون باشن و شاید هم یه روزی بینشون کسایی پیدا بشن که رکوردهای شگفتانگیزتری بزنن! اون موقع ما میتونیم داستانشون رو برای بقیه تعریف کنیم و به همه بگیم دامان خیلیها رو به آرزوهاشون رسوند.

تهش هم به این فکر کردم که دلم میخواد اون روز من هم باشم و عکس رکورددارمون رو با لبخند روی صورتش بگیرم و داستانش رو به گوش همه برسونم.

راستی، اگه این داستان رو خوندی و دوست داشتی در روند ساختن دامان و توسعهی این کتابخونهی جذاب بهمون کمک کنی و کنارمون باشی، خبرم کن.